دخترم مهتا

یاد از آن بهاران

    ای که بوی باران شکفته در هوایت یاد از آن بهاران که شد خزان به پایت شد خزان به پایت بهار باور من سایه بان مهرت نمانده بر سر من   جز غمت ندارم به حال دل گواهی ای که نور چشمم در این شب سیاهی چشم من به راهت همیشه تا بیایی باغ من، بهارم ، بهشت من کجایی؟   جان من کجایی کجایی که بی تو دل شکسته ام سر به زانوی غم نهاده ام، به گوشه ای نشسته ام آتشم به جان و خموشم چو نای مانده از نوا مانده با نگاهی به راهی که می رود به ناکجا وای از این غم جدایی ...
29 خرداد 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم مهتا می باشد